حضرت زهرا علیها السلام به روایت بانوان راوی
بانویی که کردارش الگوی زن و مرد مسلمان است
«حدیث»، در اصطلاح، به معنای قول، فعل و تقریر معصوم است. از آنجا که حضرت زهـرا عـلیهاالسلام ـ بـا استناد به آیه تطهیر و حدیثی که امسلمه، همسر رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، نقل کرده ـ یکی از مـعصومان اهلبیت رسول اکرم(ص) است، گفتار و کردار و تقریر آن حضرت، حدیث، به همان معنای گـفته شده، است. بنابراین کـاوش و دقـت در احادیث منقول از این بانوی بزرگ اسلام، که گفتار و کردارش الگوی زن و مرد مسلمان است، و معرفی راویان احادیث آن حضرت، ضروری است. با تأمل در کتابهای رجالی شیعه، مشاهده میشود که نام راویان آن حضرت، در هـیچ یک از آنها نیامده است و حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام راوی رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم معرفی شده است. در کتابهای رجالی اهلسنت، نام ایشان در شمار راویان حدیث آورده شده است و راویانی که از آن حضرت، احادیث پدر بزرگوارش را نقل کـردهاند، عـبارتاند از: حسن بن علی و حسین بن علی (پسرانش)؛ علیبنابیطالب؛ امسلمه (همسر رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم )؛ سلمی امرافع؛ فاطمه (صغری) بنت حسین بن علی (بهگونه مرسل)؛ عایشه و انسبن مالک امـا نگارنده معتقد است که آن حضرت نیز مانند دیگر معصومین علیهمالسلام احادیثی دارند که توسط راویانی نقل شده است. پژوهش در کتابهای حدیثی، این اعتقاد را قوت بخشید و نام چند راوی حضرت زهـرا عـلیهاالسلام به دست آمد. هدف این نوشتار، معرفی زنان راوی آن حضرت است تا با گفتار و رفتار ایشان بیشتر آشنا شویم و نقش زنان را در نقل حدیث معصومین علیهمالسلام و بیان ناگفتهها و احادیث فراموششده در مـیان مـسلمانان، بـیشتر نشان دهیم؛ چرا که ایـن بـانوان، بـه آن گوهر یکتای آفرینش نزدیکتر بودند و از احوال و سخنان بزرگبانوی اسلام، آگاهتر. غور و دقت در احادیث، ما را به نام زنان بزرگی چون اسـماء بـنت عـمیس، امسلمه و فضّه، خدمتکار بزرگ بانوی اسلام، رهنمون گردید. در این مجال، به بیان شرح حال این راویـان، تا اندازهای که بدان دسـت یافتیم، میپردازیم:
اسماء بنت عمیس
اسماء دختر عمیس بن معد بن حارث، از جماعت خثعم، خواهر میمونه، همسر رسـولاللّه صـلیاللهعلیهوآلهوسلم ، و لبـابه (امالفضل) همسر عباس، و سلمی، همسر حمزه سیدالشهدا بود که همه آنـان از یـک پدر و مادر بودند. او با جعفر طیار ازدواج کرد و پس از مسلمان شدن، با او به حبشه مهاجرت کرد و پس از چند سـال، در روز فـتح خـیبر، به همراه جعفر وارد مدینه شد. پس از شهادت جعفر، با ابوبکر (صحابی رسولاللّه) ازدواجـ کـرد و مـحمدبن ابیبکر را به دنیا آورد. پس از فوت ابوبکر، همسر امیرالمؤمنین علیهالسلام شد. اسماء از سبقتگیرندگان در اسلام آوردن بود کـه بـا رسـولخدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم بیعت کرد. وی بانویی فداکار، خانهدار، وظیفهشناس و پرکار بود. او، از هنگامی که به مـدینه وارد شـد، همواره برای حضرت فاطمه علیهاالسلام چون مادری مهربان بود؛ بهگونهای که آن حضرت، وصـیتهایش را بـه او فـرمود و اسماء بنا به خواسته ایشان تابوتی ساخت تا هنگام تشیع جنازه، بدن مبارکش پیـدا نـباشد. همچنین طبق وصیت فاطمه زهرا علیهاالسلام ، در شستن بدن مطهر آن حضرت، به حضرت عـلی عـلیهالسلام کـمک کرد. اسماء از شاهدان قضیه فدک و از تکذیبکنندگان حدیث «نحن معاشر الانبیاء لانورث ماترکناه صدقه» بود؛ امـا ابـوبکر شهادت او را نپذیرفت. حرکت سیاسی وی، یعنی نشان دادن شهامت و رشادت در برابر خلیفه وقت، امـری بـسیار بـاارزش بود که هر فردی را توان آن نیست. گفتن سخن حق و ایستادگی در برابر ستم، امری بـود کـه بـسیاری از زنان آن روز، از انجام آن، کوتاهی نکردند. پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم همواره او و خواهرانش را تمجید میکرد و فـرمود: «رَحـِمَاللّهُ اخواتٍ مِن أهلِ الجَنّةِ فَسَّماهُنَّ أسماءَ بنتَ عُمَیسٍ الخُثْعَمیّةَ، امَالفَضلِ و…؛(۶) خدا رحمت کند خواهرانی از اهل بـهشت را: اسـماء بنت عمیس، امفضل…». آیتاللّه خویی در شرح حال محمدبنابیبکر، فرزند اسماء به نـقل از کـشی از ابن قولویه از طریق عبداللّه بن سنان از امـام صـادق عـلیهالسلام نقل کرده است «نجابت محمدبنابی بکر، از سـوی مـادرش اسماء بنت عمیس است« کتابهای رجالی، اسماء را از اصحاب و راویان رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم دانـستهاند کـه احادیث بسیار از آن حضرت نـقل کـرده است. طـبرانی بـیش از چـهل حدیث از راویان مختلف، از وی نقل کرده کـه مـتن برخی از احادیث، نظیر یکدیگر است. خاری نیز از اسماء بنت عمیس روایت دارد. راویـان وی عـبارتاند از: امام سجاد علیهالسلام ؛ عبداللّهبن جعفر (پسـرش)؛ قاسم بن ابیبکر؛ ام عـون بـنت محمدبنجعفر؛ سعیدبنمسیب؛ عبیدبنرفاعه؛ ابوبردةبنابیموسی؛ فـاطمه بـنت علیبنابیطالب علیهالسلام ؛ عبداللّهبنعباس؛ عبداللّهبنشداد؛ ابوزیدمدنی؛ عمربنخطاب؛ عروةبنزبیر؛ ابوموسی أشعری؛ عونبنجعفر(پسرش) و دیگران. امـام رضـا از پدرانش از امام سجاد علیهالسلام از اسـماء بـنت عـمیس روایت میکند کـه گـفت:«کُنتُ عِندَ فاطَمةَ إذْ دَخـَل عـَلیها رسولُاللّهَ صلیاللهعلیهوآلهوسلم و فی عُنُقِها قِلادَةٌ مِن ذَهَبٍ کانَ إشتراها لَها عَلیٌ بنُ ابیطالبٍ مـِن. فـِیءٍ فَقالَ لَها رَسولُاللّهِ یا فاطِمةُ! لایـَقولُ النـّاسُ إنَّ فـاطمةَ بـنتَ مـُحمَّدٍ تَلبَسُ لِباسَ الْجَبابِرةِ؟ فَقَطَّعَتْها و بـاعَتْها وَ أشتَرتْ بِهارَقَبَةً فَأعْتَقَتْها، فَسُرَّ بِذلکَ رَسولُ اللّهِ ؛ نزد فاطمه علیهاالسلام بودمکه رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم وارد شـد، در حـالی که فاطمه علیهاالسلام گردنبندی از طلا بـه گـردن داشـت کـه آن را عـلی بن ابیطالب عـلیهالسلام از بـهای غنیمت خریده بود. رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم به فاطمه علیهاالسلام فرمود: ای فاطمه! آیا مردم نمیگویند که فـاطمه، دخـتر مـحمد، لباسی نظیر جابران و مستکبران پوشیده است؟ فاطمه گـردنبند را بـاز کـرد و آنـ را فـروخت و بـا پول آن، بردهای خرید و آزاد کرد. رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم از این کار خشنود گردید». امام رضا از پدرانش از امام سجاد علیهالسلام از اسماء بنت عمیس درباره ولادت امام حسن علیهالسلام و امام حسین عـلیهالسلام روایت کرده است که «هنگام ولادت حسن و حسین قابله جده فاطمه علیهاالسلام بودم». در این حدیث، اسماء از چگونگی دادن نوزاد به رسولاللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم و نام گذاری آن حضرت سخن میگوید. مجلسی به نقل از کتاب کـشف الغـّمه از اسماء بنت عمیس از حضرت فاطمه علیهاالسلام روایت میکندکه فرمود: «إنّی قَد إستَقبَحتُ ما یُصْنَعُ بِالنِّساءِ إنَّهُ یُطرَحُ عَلَی الْمَرأةِ الثوبُ فَیَصِفُها لِمَن رَای. فَقالَتْ اَسْماءُ: یا بِنتَ رَسولِاللّهِ! اَنَا اُریـکِ شـَیئا رَأیتُهُ بِأرضِ الْحَبَشةِ. فَدَعَتْ بِجَریدةٍ رَطْبَةٍ فَحَسَّنَتْها ثُمَّ طَرَحَتْ عَلَیهاثَوبا فَقالَت فاطِمةُ: ما أحْسَنَ هذا و اَجْمَلهُ لاتُعرَفُ بِهِ الْمَرأةُ مِنَ الرَّجُلِ ؛ ناپسند مـیدارم روش حـمل جنازه زنان را که پارچهای بـر روی آنـان انداخته میشود که برای بیننده، اندام مرده نمایان است. اسماءگفت: ای دختر رسول خدا! آیا به شما نشان دهم آنچه را در حبشه دیدم؟ پس قطعه چوب تری خـواست و آن را درسـت کرد (تابوت ساخت) و پارچـهای رویـآن انداخت. حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود: چه زیباست آن چه ساختی! بدن زن از مرد شناخته نمیشود».
ام سـلمه
هـند (ام سلمه)، دختر ابوامیه مخزومی و همسر عبداللّهبن عبد الاسد مخزوم (ابوسلمه)، از اولین گروندگان به اسلام و از اولیـن زنـان مـهاجر بود. او به همراه همسرش دوبار به حبشه مهاجرت کرد. وی در خانواده خود، زنـی بـاوفا و بامحبت بود. ابو سلمه در سال چهارم هجرت از دنیا رفت و پس از پایان عدهاش، ابوبکر به خواستگاری ام سلمه رفـت؛امـا وی او را نپذیرفت. پس از او عمر به این کار اقدام کرد و او هم موفق نشد. سپس رسـولخدا صـلیاللهعلیهوآلهوسلم او را به کابین ده درهم و به قولی به دسـتاسی، دو سـبو، بـالشی که ازلیف خرما پرشده بود، یک لحـاف، یـک قدح، یک دیگ و یک خوانچه بزرگ از چوب، به ازدواج خود درآورد. ام سلمه با چنین مـهریه سـادهای نزد پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم منزلتی بـالا داشـت پس از رحلت فـاطمه بـنت اسـد، رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم سرپرستی فاطمه زهـرا عـلیهاالسلام را به ام سلمه واگذار فرمود و این، سعادتی برای وی گردید. او میگفت: «کُنْتُ أدأَبـُ فـاطِمةَ و هِیَ اُدَئّبُ مِنّی؛ (پندارند) که مـن فاطمه را ادب میکنم، چنین نـیست، او مـعلم من است». ام سلمه در هرحال، در جـاننثاری بـرای حضرت فاطمه علیهاالسلام کوتاهی نکرد و برای شهادتی که درباره فدک، به نفع حـضرت زهـرا داد، ابوبکر و عمر یک سال خـرجی او را قـطع کـردند.(۲۳) این رفتار دو خـلیفه، هـیچ خللی در حمایت وی از حق پدیـد نـیاورد. امام صادق علیهالسلام او را از با فضیلتترین همسران رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم پس از خدیجه معرفی فرمود. ام سلمه امـانتدار و مـحرم اسرار اهلبیت علیهالسلام بود. علامه مـجلسی از کـتاب بصائر الدرجـات روایـتی را نـقل میکند که مضمون آن چـنین است: «رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم ام سلمه را طلبید و پوست گوسفندی را، که پر از علم بود، به او سپرد و فـرمود: هـر که بعد از من، آن را طلب کند، او امـام و خـلیفه بـعد از مـن خـواهد بود». همچنین روایـت مـیکند که چون امیرالمؤمنین خواست به سوی عراق حرکت کند، کتابها و سلاح و امانتهایی به امسلمه سپرد تـا پس از شـهادت آن حـضرت، آنها را به امام حسن علیهالسلام بسپارد و هـنگامی کـه امـام حـسن عـلیهالسلام مـسموم شد، آن سلاح و امانتها را به ام سلمه سپرد تا به امام حسین علیهالسلام بدهد. امام حسین علیهالسلام نیز هنگام حرکت به سوی عراق، آنها را به او سپرد تا به امـام سجاد علیهالسلام بسپارد. از این روایت، دانسته میشود که امسلمه نزد اهلبیت علیهالسلام چنان ارج ومنزلتی داشت که محرم اسرار و حافظ امانات ایشان بود. رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم آنچه بر اهلبیتش در آینده خـواهد گـذشت و چگونگی شهادت ایشان را به امسلمه گفته بود و حتی تربت امام حسین علیهالسلام را به وی اعطا کرده بود. بنابراین هنگام رفتن امام به سوی عراق، ام سلمه عرض کرد:«ای نوردیده من! مـرا انـدوهناک مکن؛ زیرا از جدت، رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، شنیدم که فرمود: فرزند دلبندم حسین، در عراق، در سرزمینی که آن را کربلا میگویند، به تیغ ظلم و جفا کشته خـواهد شـد». ام سلمه در غزوه خیبر، فـتح مـکه، حصارة الطائف، غزوه هوازن و ثقیف وسپس در حجةالوداع همراه رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم بود. او خواندن را میدانست؛ امانوشتن را نه ام سلمه برای بازداشتنعایشهازجنگباامیرالمؤمنین علیهالسلام او را نصیحت بسیار کرد و پس از آنـ بـرای وی نامه نوشت تا او را از جـنگ بـازدارد. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، سخنان بلیغ او را آورده است. عمر رضاکحاله، اندرزها و نصیحتهای ام سلمه به عثمان بن عفان و نامهاش به معاویه را نقل کرده است. ام سمله چون از نصیحت عایشه فـایدهای نـدید، ناچار از مکه نامهای به امیرالمؤمنین علیهالسلام نوشت و آن را به پسرش عمر داد و گفت: این نوشته را هر چه زودتر به دست امیرالمؤمنین برسان و ملازم رکاب او باش و هر چه گفت، فرمانبردار باش. ام سلمه آنـچه را بـین او و عایشه گـذشته بود، در آن نامه نوشته و عرض کرده بود: «ای امیرالمؤمنین! اگر رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم ما را به ماندن در خانه فـرمان نداده بود، من ملازم رکاب شما میشدم. اکنون فرزند خود را فـرستادم تـا امـر شما را اطاعت کند».
فضّه نوبیه
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم فضه را برای کمک به حضرت فاطمه عـلیهاالسلام تـعیین فـرمود. وی از نظر ایمان، تقوا، زهد و ورع، مرتبهای عالی داشت و دوستیاش با اهل بیت معروف و مـشهور اسـت و بـلاغت کلام و نیکویی بیانش بر کسی پوشیده نیست. نقش او تنها کمک در کار منزل نبود، بـلکه شـاگرد حضرت فاطمه علیهاالسلام در تربیت بود و پیوسته ملازم آن حضرت بود.
سخن آخر
این بزرگ بانوان تاریخ اسلام، از الگوی زمانشان، حضرت زهرا علیهاالسلام ، در همه جنبههای فردی و اجتماعی، درس گـرفته بـودند. آنان با نقل گفتار و کردار بانوی بزرگ اسلام، زهرای اطهر علیهاالسلام ، گوشهای از خلق و خوی آن گرامی دخت رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم را یادآور شدند تا آداب و رفتار آن حضرت، در طول تاریخ باقی بماند و چـه خـوب وظـیفه خویش را به انجام رساندند.
غروی نایینی