عدالت هم هدف،هم ارزش و هم وسيله تكامل افراد است

بيانات آيت الله العظمي هاشمي شاهرودي

عدالت هم هدف،هم ارزش و هم وسيله تكامل افراد است

بسم الله الرحمن الرحيم الحمد الله رب العالمين وصلاة وسلام على السيدنا ونبينا ابا القاسم المصطفى محمّد وعلى آله الطيبين الطاهرين وأصحاب المنتجبين. جهان‌بيني اسلامي صفاتي هم‌چون عدل و علم و قدرت را براي مبدا اعلاي وجود به اثبات مي‌رساند و اثبات چنين صفاتي با همان دليلي كه عهده‌دار اثبات ذات اقدس الهي است، صورت مي‌پذيرد.در ميان اين صفات، عدل از جايگاه ويژه‌اي برخوردار است. عدل از سويي داراي ابعاد و ارزش‌هايي بس عظيم و از سوي ديگر در مسير تكامل داراي آثار اجتماعي شگرفي است. از اين‌رو عدل از اصول اعتقادي اسلام به حساب آمده است.اعتقاد به عدل يعني اعتقاد به اين‌كه خداي متعال عادل است و چه در نظام تكوين و خلقت و چه در نظام تشريع ظلمي از او صادر نمي‌شود.اين اعتقاد داراي آثاري فلسفي و اجتماعي است كه اهم آن به شرح زير است:۱- انسان براساس اين ديدگاه با نگاهي متفاوت به جهان هستي مي‌نگرد. او نظام وجود را شعاعي از اشعه فيوضات رباني و پرتو لطفي از درياي بيكران لطف او مي‌بيند كه براساس حكمت بالغه و عدالت مطلقه او آفريده شده است و آن چه كه از شر و ظلم در آن ديده مي‌شود درحقيقت يا ناشي از نقصان ذاتي آن شي است و يا معلول سلوك و رفتار افراد.

قوانين الهي برطبق مصالح انساني

۲- تمام قوانين الهي بر طبق مصالح عالي انساني است كه عدالت اجتماعي را در جميع ابعاد تضمين مي‌نمايد. اعتقاد به عدل در واقع نكته اتكاي قوانين اسلامي و مقدمه اجراي آن است.از آن‌جا كه عدل عالي‌ترين ارزش‌ها و نزديك‌ترين آنها به ادراك انسان است، اعتقاد بدان فطرت سليم انسان‌ها را بيدار مي‌كند و آنها را به سوي بسط آن سوق مي‌دهد. عدل الهي در واقع در زندگي فردي و اجتماعي منتهي به عدل انساني مي‌شود. عدل عامل انگيزش تمامي فضايل انساني و ترسيم‌كننده مسير فعاليت انسان است.اهميت عدل الهي تنها در اين نكته كه آن را عالي‌ترين هدف انساني بدانيم خلاصه نمي‌شود. بلكه زمينه را براي استقرار جامعه انساني و ايجاد زمينه مناسب براي حركت تكاملي به سوي كمال حقيقي فراهم مي‌كند. بنابراين عدالت هم هدف و هم ارزش و هم وسيله تكامل افراد است. و در اين نقطه است كه تفاوت ميان جهان‌بيني اسلامي و ساير مكاتب مشخص مي‌گردد. مكاتب مادي به عدالت اجتماعي به‌عنوان وسيله‌اي براي رسيدن به زندگي مرفه مي‌نگرند كه درنتيجه اين ديدگاه، عدالت ارزش خود را از دست مي‌دهد و فداي اهداف مادي مي‌شود.در جهان‌بيني اسلامي خداي متعال به واسطه انبيا احكامي را براي بشريت فرو فرستاده است و از اين طريق راه‌هاي تكامل را در مقابل او باز كرده و مسئوليت به دوش او نهاده است.(و ما كنا معذبين حتي نبعث رسولا) (اسراء: ۱۵): ما هرگز (قومي) را مجازات نخواهيم كرد تا آن زمان كه براي آنها پيامبري بفرستيم.بر اين اساس احكام شريعت منسجم با فطرت انساني و به دور از هرگونه دشواري و حرج است و جامعه انساني را به سوي عدالت همه‌جانبه راهنمايي مي‌كند.آموزه‌هاي رسالت منحصر به يكسري دستورات اخلاقي نيست بلكه تمامي ابعاد فردي و اجتماعي زندگي انسان را در بر مي‌گيرد تا بدين‌وسيله بتواند توازني پايدار در وجود فرد و جامعه ايجاد كند.عدالت ملاك و معيار تمامي احكام و شيوه‌هاي گوناگون قضاوت‌هاي فردي و اجتماعي است.(واذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل) (نساء: ۵۸): خداوند به شما فرمان مي‌دهد كه آنگاه كه به حكم كردن ميان مردم مي‌پردازيد به عدل حكم كنيد.(يا داوود انا جعلناك خليفة في الارض فاحكم بين الناس بالحق) (ص: ۲۶): اي داوود ما تو را در زمين خليفه قرار داديم. پس در ميان مردم به حق داوري كن.

عدالت مهم‌ترين هدف شريعت

عدالت مهم‌ترين و عام‌ترين هدف شريعت است. بلكه مي‌توان گفت عدالت هدف اساسي خلقت و نظام تكوين و تشريع و اصيل‌ترين معيار عمل است.(يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط شهدا لله) (نساء: ۱۳۵): اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، قيام به عدالت كنيد براي خدا شهادت دهيد.اين معيار نه تنها از بعد نظري و فلسفي داراي اهميت است بلكه در مقام عملكرد فردي و اجتماعي سنگ بناي هر حركت و اقدامي را تشكيل مي‌دهد و هرگونه فعاليتي بايد براساس آن صورت پذيرد. و نبايد هيچ‌گونه ظلم و بهره‌برداري نامشروع و سودجويي فردي يا طبقاتي در روابط و كنش‌هاي اجتماعي راه يابد.در جهان‌بيني اسلامي ميان گسترش عدالت و پيشرفت و رفاه مادي جامعه ارتباط مستقيم وجود دارد؛(والو استقاموا علي الطريقة لاسقيناهم ما غدقا) (جن: ۱۶): اگر آنها بر راه حق استواري ورزند با آب فراوان سيرابشان مي‌كنيم.(ولو ان اهل القري آمنوا واتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء والارض ولكن كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون) (اعراف: ۹۶): و اگر اهل شهرها و آبادي‌ها، ايمان مي‌آوردند و تقوا پيشه مي‌كردند، بركات آسمان و زمين را بر آنها مي‌گشوديم؛ ولي (آنها حق را) تكذيب كردند؛ ما هم آنان را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم.بنابراين هر اندازه كه روابط اجتماعي بيشتر براساس عدالت استوار گردد و از ظلم فاصله گيرد، طبيعت ثروت‌هاي خود را بيشتر در اختيار مردم قرار خواهد داد و آسمان بركات خود را بيشتر نازل خواهد نمود.سر اين مطلب آشكار است. چرا كه هر اندازه روابط اجتماعي عادلانه‌تر باشد قدرت بهره‌برداري از امكانات طبيعي و بشري بيشتر خواهد بود. جامعه ظالم هم‌چون جامعه فرعون جامعه‌اي است كه وبال و چند پارگي را به دنبال خويش مي‌كشد و اين همان چيزي است كه جهان‌بيني اسلامي به دنبال نفي آن است. اسلام مي‌خواهد تا گروه‌هاي مختلف جامعه را متحد كند و مشكلات ناشي از اختلافات قومي و طبقاتي و تاريخي را ريشه‌كن نمايد.

انسان و حركت تاريخي

تاريخ از منظر جهان‌بيني اسلامي عبارت از يك سلسله حوادث نشأت گرفته از شرايط مادي يا اختلافات طبقاتي و مانند آن نيست بلكه عبارت است از مجموعه‌اي از اعمال و رفتارهايي كه از خود انسان صادر شده است. عامل اصلي و محوري در حركت تاريخي خود انسان است و نه وسايل و ابزارهاي توليد و يا شرايط اقليمي. اين حركت از درون انسان آغاز مي‌شود و سپس به محيط بيروني سرايت مي‌كند.شاخصه‌هاي اصلي اين حركت به شرح زير است:

 

حركت تاريخي انساني است

همان‌گونه كه در بالا اشاره شد حركت تاريخي چيزي جز حركت خود انسان نيست. مبدا اين حركت نيروي عقل و اراده يعني بعد معنوي انسان است و بعد مادي به هيچ روي مبدا حركت و تغيير شمرده نمي‌شود. انسان براساس نيروي تفكر خود اشيا بيرون از ذات خود را درك مي‌كند و به واسطه استقرا و بررسي آنها و از طريق تجزيه و تركيب پديدارهاي بيروني به تدريج معلومات خود نسبت به آنها را افزايش مي‌دهد.   بر اين اساس و نيز براساس نيروي اراده خود شرايط پيراموني خود را تغيير مي‌دهد و در راستاي بهبود آن تلاش مي‌كند.

حركت تاريخي هدفمند است

حركت تاريخي با حركات طبيعي و مادي يك تفاوت اساسي دارد و آن عبارت از اين نكته است كه سير اين حركت هدفمند و به سوي آينده‌اي بهتر است. اين حركت يك حركت جبري و قسري نيست بلكه بدين‌صورت است كه انسان پس از اين‌كه بيرون از ذات خويش به دنبال كمال مي‌گردد و ملتفت به وجود مطلق و ارزش‌هاي برين مي‌شود، در پي اين مي‌افتد كه جامعه خويش را براساس تصوري كه از فرداي برتر دارد، بسازد. حتي مي‌بينيم انسان مادي نيز مسائل محدود خويش را به ديده مطلق مي‌نگرد؛( أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً) (فرقان: ۴۳): آيا ديدي كسي را كه هواي نفسش را معبود خود برگزيده است؟! آيا تو مي‌تواني او را هدايت كني (يا به دفاع از او برخيزي)؟!اين تمايل است كه انسان را به سوي فرداي بهتر سوق مي‌دهد. انسان به سوي هدف و غايتي كه با وجود ذهني‌اش و نه با وجود خارجي‌اش او را به سوي خود جذب مي‌كند، حركت مي‌نمايد.

حركت تاريخي، حركتي دروني است

از آن‌جا كه حركت جامعه مستند به خود انسان و قواي فكري و اراده و تصميم اوست پس ناگزير اين حركت حركتي دروني است. به اين اعتبار كه نيروي عقل و فكر از آدمي نشأت مي‌گيرد و درنتيجه هر اندازه كه اين نيرو كامل‌تر، قوي‌تر و سالم‌تر باشد مسير حركت تاريخي صحيح‌تر و مفيدتر خواهد بود.شرايط و عوامل مادي خارجي تنها موجب تحريك فكر انسان مي‌شوند نه اين‌كه آن‌چنان كه برخي از مكاتب مي‌پندارند خود، علت و عامل حركت به شمار آيند. اين مسأله در غايت وضوح است و دليل بر آن نيز اين است كه چنين حركتي در ميان ساير حيوانات به هيچ‌وجه ديده نمي‌شود.

حركت تاريخي دوقطبي است

انسان علاوه بر برخورداري از نيروي عقل و اراده، واجد مجموعه‌اي از اميال و غرايز دروني نيز هست كه ميان اين دو همواره كشمكش و نزاع وجود دارد. به تعبير ديگر اين دو بعد به مثابه يك قطب روحاني ملكوتي «ونفخنا فيه من روحنا» و يك قطب شهواني ناسوتي «ولقد خلقنا الانسان من سلالة من طين» هستند. بر اين اساس انسان‌ها همواره در يك جدال داخلي مستمر به سر مي‌برند و همين جدال و نزاع داخلي عامل شكل‌گيري منازعات و مجادلات اجتماعي و بيروني است.ريشه تضادهاي فردي و طبقاتي و سياسي را بايد در همين تضاد دروني جست‌وجو نمود. و حل اين تضادها جز از طريق بازگشت به درون انسان امكان‌پذير نخواهد بود. در اين‌جاست كه ارتباط ميان حركت تاريخي با عمق وجود انسان آشكار مي‌شود.انسان در ميان اين نزاع تصميم مي‌گيرد كه به سمت بالا يا پايين حركت كند و در اين مسير از ابزارهاي مادي و عوامل اجتماعي مدد مي‌جويد. و اين‌چنين است كه اقوام و امت‌ها و طبقات به نزاع با يكديگر مي‌پردازند و در مقابل هم صف‌آرايي مي‌كنند.پس آنچه كه سبب مي‌شود مالك ابزار توليد و كارگر در برابر يكديگر قرار گيرند همان حب ذات و منعت‌طلبي كارفرماست. و اگر او بتواند قبل از بروز نزاع و درگيري به بعد معنوي و روحاني خود التفات كند و به جاي فشار آوردن بر كارگر با هدف كسب ثروت نامشروع، با رأفت و عطوفت با او برخورد كند، اين درگيري طبقاتي از اساس به وجود نمي‌آيد.در جهان‌بيني ما راه‌حل اين درگيري چيزي جز تربيت آگاهانه و هدفمند و تقويت اراده و اخلاق انساني نيست؛ امري كه بالمآل موجب ايجاد توازن و تعادل در اميال انساني مي‌گردد.بنابراين، حركت تاريخي نه يك حركت جبري بلكه يك حركت انساني هدفمند و كمال‌گراست كه از خلال آگاهي و تربيت انسان و درنتيجه مسئوليت‌پذيري او تحقق مي‌يابد.در اين‌جا بايد به اين نكته توجه نمود كه حل تضاد و نزاع دروني به مراتب آسان‌تر از حل نزاع و تضاد بيروني و خارجي است. چرا كه نيروهايي كه در خارج در مقابل تعديل حركت قرار مي‌گيرند، نيروهاي عظيم اجتماعي خواهند بود كه ايستادن در مقابل آنها بسيار دشوار خواهد بود كه در اين هنگام به اراده و روح سترگ مرداني بزرگ كه همان رهبران الهي اند و امدادات غيبي معجزات پيامبران و نيز در نظر گرفتن شرايطي كه جوامع انساني در آن به تكامل مي‌رسند و رسالات انبياء نيز در آن جاي مي‌گيرد احتياج مي‌افتد.

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *